سخن زن/۲۴: خاطرات خوب مکتب
Manage episode 445595973 series 3442147
خاطرات خوب مکتب
یادآوری سه سال محروم بودن از آموزش در آن لحظه حال مرا دگرگون کرد و بهخاطر محرومیتم گریستم. با چشمان پراشک به سمت سالن رفتم و بعد داخل صنف شدم. هیچ چیزی سر جایش نبود. همه چیز تغییر کرده بود. صنف بینظمتر و کثیفتر شده بود. چندین جای تخته سیاه تخریب شده بود. جدول و پوسترهایی را که در روی دیوار نصب کرده بودیم، هیچ کدام سر جایش نبود. من در چوکی دوم در ردیف وسط با دو تن از همصنفیهایم مینشستم. اولین چیزی که به ذهنم رسید جستوجوی میز و چوکی بود که در آن من و دو دوستم در گوشه میز اسمهای خود را نوشته کرده بودیم تا کسی چوکی ما را نگیرد. میز دوم در ردیف وسط را دیدم، هیچ اسمی در آن نبود.
131 episoder